آرتا جونمآرتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرتا شیرینی زندگی ما

یک سالگی

سلام یک سال به همین راحتی گذشت، یک سال هست که زندگی مون تغییر کرده، دگرگون شده، شیرین شده،یک سال هست که چراغ خونه مون شدی گل من،تمام دنیا فدای یک تار موی طلای تو عزیز مادر و پدر.  هنوز برات تولد نگرفتیم چون درگیر اسباب کشی بودیم،اینترنت هم نداشتم که بیام و از حال و روز مون بگم، آرتای مامان از همه جا بالا میره، از روی مبل میره رو کانتر و برای خودش اسپایدر منی شده.یه کلماتی نامفهوم میگه،ولی به زبون خودش کلی حرف میزنه،دیگه اینکه عسل مامان خیلی بلا شده.عکس جدید ایشالا در اولین فرصت که اینترنت خودمون وصل بشه میزارم. 
18 مرداد 1393

یازده ماهگی

سلام عزیز دلم چه زود 11 ماه گذشت و ماه دیگه یک سالت تموم میشه عسلم اومدی و زندگی مون رو زیر و رو کردی و چراغ خونه مون شدی  قربونت برم این ماه اصلا وزن نگرفتی و خیلی عقبی از نمودارت و من  خیلی ناراحتم .ویروس هم گرفته بودی و غذات رو برمیگردوندی و... رفتیم پیش دکتر و دوا داد و خدا رو شکر بهتری ... نفسم کل خونه رو کشف کردی حتی کشوهای اشپزخونه و  علاقه خاصی به جای پیاز و سیب زمینی داری!! همیچنین به باز و بسته کردن در ها حالا هر دری میخواد باشه. وروجک من خودت رو میزنی به مظلومیت و گریه و بغض تا بغلت  میکنم خوشحال و خندون میشی که دستت به...
27 خرداد 1393

ده ماهگی

سلام وروجک مامان روزها زود میگذرن و تو دهمین ماه زندگیت ورق خورد عسلم. ایشالا سال های سال زنده و سلامت و موفق باشی. امروز روز پدر هست و بابایی اولین سالی هست که پدر شده و خیلی خوشحاله ...من بهش میگم پدر اولی ...یه هدیه کوچیک هم بهش دادم  هم از طرف خودم و هم از طرف تو گلم تو این ماه دندون هشتم هم دراومد البته هنوز خیلی فینگیلیه ... وروجک من به همه جا سر میکشه و از همه جا میگیره بلند میشه و راه میره با  کمک وسایل خونه و البته من ! مثل جوجه ها هم دنبالم راه میوفته عسلم وقتی میدونه میخوام بگیرمش سرعتش بیشتر میشه. عزیز دلم موز و بیسکوئیت و خرما ...
23 ارديبهشت 1393

پنج ماهگی

سلام گلم با تاخیر اومدم که بنویسم برات ... 5 ماه گذشت و تو عسل مامان کلی کار جدید یاد گرفتی قربونت برم الان غلت میزنی و پاهاتو میخوری و کلی شیرین تر شدی عسلم و هر روز بیشتر عاشقت میشیم. کلی ازت عکس گرفتم که کم کم میزارم چون تازه کامپیوتر دستم رسیده امشب که مینویسم شب یلداست و شاید بریم خونه مادربزرگت از همه کارات عکس گرفتم و هر روز بابت داشتنت و بودنت خدا رو شکر میکنم.         ...
21 فروردين 1393

هشت و نه ماهگی

سلام دردونه من خیلی وقته برات ننوشتم یک بار هم اومدم کلی نوشتم ولی همش پرید متاسفانه کامپیوترمون کلا ترکیده و فعلا قصد نداریم بخریم و الان هم از فرصت استفاده کردم و اومدم برات بنویسم.. گفتنی زیاده ، یکی اینکه الان شما 7 تا دندون داری و شدی موش کوچولوی  مامان و دیگه اینکه خیلی وروجک شدی علاوه بر اینکه خودت از حالت خوابیده میتونی بشینی چهار دست و پا هم تند تند میری و از مبل و هر وسیله ای که دم دستت باشه میگیری و بلند میشی همچنین از من و بابا ! لبه تختت هم میگیری و قشنگ میایستی قربونت برم که انقدر بلا شدی که حتی  دیگه یک ثانیه هم نمیشه تنهات بزارم. علاقه شدیدی هم به جوی...
21 فروردين 1393