آرتا جونمآرتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

آرتا شیرینی زندگی ما

یازده ماهگی

سلام عزیز دلم چه زود 11 ماه گذشت و ماه دیگه یک سالت تموم میشه عسلم اومدی و زندگی مون رو زیر و رو کردی و چراغ خونه مون شدی  قربونت برم این ماه اصلا وزن نگرفتی و خیلی عقبی از نمودارت و من  خیلی ناراحتم .ویروس هم گرفته بودی و غذات رو برمیگردوندی و... رفتیم پیش دکتر و دوا داد و خدا رو شکر بهتری ... نفسم کل خونه رو کشف کردی حتی کشوهای اشپزخونه و  علاقه خاصی به جای پیاز و سیب زمینی داری!! همیچنین به باز و بسته کردن در ها حالا هر دری میخواد باشه. وروجک من خودت رو میزنی به مظلومیت و گریه و بغض تا بغلت  میکنم خوشحال و خندون میشی که دستت به...
27 خرداد 1393

ده ماهگی

سلام وروجک مامان روزها زود میگذرن و تو دهمین ماه زندگیت ورق خورد عسلم. ایشالا سال های سال زنده و سلامت و موفق باشی. امروز روز پدر هست و بابایی اولین سالی هست که پدر شده و خیلی خوشحاله ...من بهش میگم پدر اولی ...یه هدیه کوچیک هم بهش دادم  هم از طرف خودم و هم از طرف تو گلم تو این ماه دندون هشتم هم دراومد البته هنوز خیلی فینگیلیه ... وروجک من به همه جا سر میکشه و از همه جا میگیره بلند میشه و راه میره با  کمک وسایل خونه و البته من ! مثل جوجه ها هم دنبالم راه میوفته عسلم وقتی میدونه میخوام بگیرمش سرعتش بیشتر میشه. عزیز دلم موز و بیسکوئیت و خرما ...
23 ارديبهشت 1393

پنج ماهگی

سلام گلم با تاخیر اومدم که بنویسم برات ... 5 ماه گذشت و تو عسل مامان کلی کار جدید یاد گرفتی قربونت برم الان غلت میزنی و پاهاتو میخوری و کلی شیرین تر شدی عسلم و هر روز بیشتر عاشقت میشیم. کلی ازت عکس گرفتم که کم کم میزارم چون تازه کامپیوتر دستم رسیده امشب که مینویسم شب یلداست و شاید بریم خونه مادربزرگت از همه کارات عکس گرفتم و هر روز بابت داشتنت و بودنت خدا رو شکر میکنم.         ...
21 فروردين 1393

هشت و نه ماهگی

سلام دردونه من خیلی وقته برات ننوشتم یک بار هم اومدم کلی نوشتم ولی همش پرید متاسفانه کامپیوترمون کلا ترکیده و فعلا قصد نداریم بخریم و الان هم از فرصت استفاده کردم و اومدم برات بنویسم.. گفتنی زیاده ، یکی اینکه الان شما 7 تا دندون داری و شدی موش کوچولوی  مامان و دیگه اینکه خیلی وروجک شدی علاوه بر اینکه خودت از حالت خوابیده میتونی بشینی چهار دست و پا هم تند تند میری و از مبل و هر وسیله ای که دم دستت باشه میگیری و بلند میشی همچنین از من و بابا ! لبه تختت هم میگیری و قشنگ میایستی قربونت برم که انقدر بلا شدی که حتی  دیگه یک ثانیه هم نمیشه تنهات بزارم. علاقه شدیدی هم به جوی...
21 فروردين 1393

هفت ماهگی

سلام عسلم تاخیرم در به روز کردن وبلاگت به خاطر نقص فنی بود ! متاسفانه وزن گیری ات این ماه خیلی بد بود فقط 100 گرم و از این بابت خیلی ناراحتم... شش ماهت که تمام شد دندون 3و 4 هم دراومد و الان که هفت تموم شده 5 و6 هم جوونه کوچیکی زده و حسابی شدی آقا موش بلای مامان... علاقه شدیدی به ایستادن داری و دو روزه خیلی بهتر میتونی بشینی. غذای کمکی هم که شروع کردم و فرنی و حریره و سرلاک و سوپ با مواد متنوع و زرده تخم مرغ خوردی ....قربونت برم عشقم بااا بااا و ماااا مااا میگی ولی بیشتر باا بااا !!! خیلی دوست دارم و میبوسمت گل من     ...
8 اسفند 1392

شش ماهگی و واکسن

سلام پسرکم  داشتم فکر میکردم یه روزی بزرگ میشی و اینا رو میخونی و میفهمی که من و بابایی چقدر دوست داشتیم و داریم و خواهیم داشت... عسلم نیم ساله شدی !  با یک روز تاخیر واکسن هم زدی و البته کمی گریه کردی و بعد که اومدیم  خونه مامان بزرگ چند ساعت بعد یه گریه شدید کردی و اشکات گوله گوله میومد.مادر فدای اشکات که مثل مامانی اشکت دم مشکته ...معلومه پات خیلی درد میکنه چون تا بهش اشاره میشه جیغت میره هوا ...خدا رو شکر تب نکردی ... فسقلم با کمک میشینی و فرت و فرت غلت میزنی و گردنت رو که بالا میگیری میخوام قورتت بدم. بعضی وقت ها لبت رو مثل ماهی میکنی ماهی کوچولو من... شن...
26 دی 1392

اولین دندون

سلام اولین دندون موش کوچولوی من  روز سوم آذر رویت شد این همه درد کشیدن بی جهت نبود. مبارکت باشه عسلمممممم ...
30 آذر 1392